۱۳۹۳/۰۷/۰۹

لاتک برخط

اگر با لاتک (LaTeX) کار می‌کنید، یک خبر خوب برای شما این است که از این پس می‌توانید بر روی نوشتارهای گوناگون به صورت همزمان و برخط با دیگران همکاری کنید. در این صورت حتی اگر با ماشینی کار می‌کنید که لاتک روی آن نصب نشده است، باز هم می توانید به کار کردن روی نوشتار خود ادامه دهید. افزون بر اینها شمار فراوانی از قالبهای آماده در دسته‌بندی‌های گوناگون برای کاربرد آماده است. نیز علاوه بر نوشتن مقاله یا گزارش می‌توانید روی آماده‌سازی اسلاید هم کار کنید. با سپاس از کسانی که این پایگاه را راه انداخته‌اند، کافی است که به این آدرس بروید. البته سرویس‌های مشابه دیگری هم وجود دارند که با یک جستجوی ساده می‌توان آن‌ها را یافت.

۱۳۹۲/۰۸/۱۷

پلاتین

پلاتین پربهاترین فلزی است که در زندگی روزمره هم کاربرد دارد. هم اکنون ۱۰۰۰ سانتی‌متر مکعب از این کانی پربها، نزدیک ۱ میلیون دلار می‌ارزد. بنابراین نام‌ش شاید بیشتر یادآور جواهرات باشد. برخی هم آن را به دلیل کاربردش در ترمیم استخوان‌های شکسته و آسیب دیده می‌شناسند. ولی امروزه یکی از بهترین کاربردهای پلاتین، پیش‌گیری از آلودگی هواست. به این شکل که در مسیر دود خروجی از موتور خودروها، صفحه‌های پلاتینی قرار می‌دهند که باعث تبدیل شدن گازهای نامطلوبی چون مونو اکسید کربن به خاکستر و دیگر گازهای بی‌زیان مانند بخار آب یا کم‌زیان‌تر مانند دی اکسید کربن است. 

این روش چنان کارایی بالایی دارد که در شهرهای با هوای آلوده، خروجی اگزوز ماشین‌ به مراتب پاک‌تر از هوای ورودی به موتور است! این موضوع رسما با آزمایشی که روی مدل ۹۱۱ پورشه در شهر دهلی صورت گرفته، تایید شده است. یعنی نه تنها دود اگزوز فیلتر می‌شود، بلکه دیگر ذرات معلق هم همراه آن فیلتر می‌شوند.

این بازدهی خوب به دلیل ویژگی کاتالیزوری پلاتین است که نخستین بار در سال‌های آغازین سده نوزدهم کشف شد. به این ترتیب که در آن زمان کارگران بسیاری در معدن‌های زغال سنگ در اثر انفجار گاز متان کشته یا زخمی می‌شدند. در واقع در همه معدن‌های زغال سنگ، مقدار قابل توجهی گاز متان پیدا می‌شود، چرا که منشا هر دو، یعنی زغال و متان، فسیل‌های چند میلیون ساله هستند که در اثر گرما و فشار زیاد به هیدروکربن‌هایی از جمله سوخت‌های فسیلی تبدیل شده‌اند. عامل ایجاد کننده این انفجارها هم شعله روی کلاه کارگران بود که به عنوان منبع نور به کار می‌رفت، چرا که در آن زمان هنوز از لامپ برقی خبری نبود.

پلاتین زمانی به این بازی وارد شد که دانشمندان متوجه شدند اگر یک شمع را که با توری از جنس پلاتین بپوشانند و آن را در یک ظرف پر از متان قرار دهند، انفجار صورت نمی‌گیرد. در عوض توری به شدت داغ و بسته به اندازه متانی که در ظرف هست، حتی نورانی می‌شود. در واقع ویژگی بسیار جالب پلاتین این است که مولکول‌‌های دیگر به سادگی می‌توانند به سطح پلاتین بچسبند. یعنی آن چه که از نظر شیمیایی اتفاق می‌افتد این است که پلاتین نقش یک کاتالیزور را بازی می‌کند. منتها به جای این که باعث تندتر شدن واکنش شود، از سرعت آن می‌کاهد و باعث می‌شود که مولکول‌های اکسیژن و متان به آرامی با هم ترکیب شوند، نه به صورت ناگهانی که به انفجار بیانجامد. بنابراین گرمای تولید شده یکسان خواهد بود، ولی نرخ گرمایش در زمان متقاوت است. به همین دلیل پس از مدتی توری بسیار داغ شده و حتی شروع به تابیدن نور می‌کند، چرا که واکنش گرمایی روی سطح آن روی می‌دهد. خود پلاتین هم به دلیل ویژگی‌های شیمیایی در واکنش تغییر نمی‌کند و بدون تغییر می‌ماند.


۱۳۹۲/۰۸/۱۳

منیزیوم

پس از آهن و آلومینیوم، منیزیوم سومین فلز پرکاربرد است. یکی از کاربردهای آن، ساخت آلیاژهای سخت و در عین حال ضربه‌گیر است. برای نمونه در ساخت شاسی خودروهای سنگین، منیزیوم در کنار کربن به آهن افزوده می‌شود. زیرا با افزودن کربن به آهن، فولاد که از آهن سخت‌تر است به دست می‌آید. اما فولاد می‌تواند در اثر ضربه‌های سنگین بشکند. برای همین کمی منیزیوم به آن می‌افزایند تا توانایی ضربه‌گیری هم پیدا کند. 

این کاربرد منیزیوم نخستین بار در جنگ جهانی اول پیدا شد. داستان این بود که کلاه‌خود سربازان فولادی بود و با این که در برابر بیشتر ترکش‌ها عمل‌کرد خوبی داشت، اما با اصابت برخی از آن‌ها می‌شکست و به مرگ سرباز می‌انجامید. با افزودن منیزیوم به آلیاژ به کار رفته برای ساخت این کلاه‌ها، این مشکل تا حد زیادی برطرف شد. هم‌چنین از مدت‌ها پیش، با ترکیب منیزیوم و آلومینیوم آلیاژهای دیگری برای ساخت بدنه یا قطعات موتور خودرو درست شده و به کار رفته است. در ساخت بدنه هواپیما و فضاپیما‌ها هم می‌توان کاربردهای این کانی را دید. امروزه منیزیوم راه خود را به ساخت قاب‌های محکم برای تلفن‌ و کامپیوتر نیز همراه باز کرده است.

اما دلیل این ویژگی منیزیوم چیست؟ در واقع افزودن منیزیوم به فولاد باعث می‌شود که در زمان ضربه، لایه‌های درونی سازه فولادی به جای ترک برداشتن، کمی جابجا شوند و در نتیجه انرژی ضربه تا اندازه زیادی گرفته شود. به این ترتیب با پخش شدن انرژی در نقاط و لایه‌های مختلف، فشار از روی یک نقطه و لایه ویژه برداشته شده و در نتیجه احتمال شکستگی پایین می‌آید.


۱۳۹۲/۰۷/۲۸

گزینش زیست‌محیطی

پیشتر درباره گزینش طبیعی گفتیم و اشاره شد که یکی از انواع آن، گزینش زیست‌محیطی است.

گزینش زیست‌محیطی گزینشی است که در فرایند فرگشتی به از میان رفتن یا ادامه یافتن گونه‌هایی که از این جد مشترک به وجود می‌آیند می‌انجامد. به این صورت که به دلیل تغییرات ژنتیکی در زمان نسخه‌بردای، جانداران نسل نو با یکدیگر و با والدین خود، اندکی متفاوت هستند و - به اصطلاح - همواره فرگشت پیدا می‌کنند. افزون بر این‌ها، شرایط محیطی از لحظه پیدایش جاندار تا تولد و در ادامه، یعنی در طول زندگی وی، باعث ایجاد تغییراتی - هرچند جزیی - در فرزندان یک والد می‌شود. 

از نظر آماری فرض کنید که ویژگی‌های کارکردی (مانند توانایی گوارشی، بهره هوشی، ...) یا ساختاری (مانند اندازه بدن، رنگ پوست یا مو، نسبت درازا یا پهنای استخوان‌های اسکلت، ...) یک جاندار با جانداری دیگر از همان گونه و حتی از یک نسل، از یک توزیع آماری (برای نمونه گوسی) پیروی کند و در نتیجه اندکی متفاوت باشد. 

مثلا حالتی را در نظر بگیرید که قد جاندار در بازه‌ای به اندازه ۱ میلی‌متر پراکندگی داشته باشد. در آن صورت با فرض این که این جاندار از خوراکی‌های روی درخت تغذیه می‌کند، آن نسخه‌هایی که قد بلندتری دارند، بخت بیشتری برای زنده ماندن دارند. شاید این پرسش پیش بیاید که ۱ میلی‌متر آن اندازه مهم و تاثیرگذار نیست. اما هنگامی که گذر زمان را در نظر بگیرید، می‌‌تواند معنادار باشد. نخست آن که در همان بازه چند ماهه یا چند ساله زندگی هر یک نسخه، آنی که بلندتر است، روی هم رفته تغذیه بهتری دارد. برای نمونه فرض کنید که به دلیل همان ۱ میلی‌متر بلندتر بودن، روزی یک کالری بیشتر دریافت کند. همین می‌تواند در دراز مدت تاثیر به سزایی داشته باشد. 

افزون بر این‌ها، هنگامی که این نسخه‌ها تولید مثل می‌کنند، آنی که بلندتر است، فرزندانی با میانگین قد ۱ میلی‌متر بلندتر به دنیا می‌آورد. بنابراین، تفاوت در اندازه پراکندگی قد در هر نسل تازه، از نسل‌های پیشین بیشتر خواهد بود. با فرض این که محیط زندگی این گونه برای قد بلندتر مناسب‌تر است، پس از گذشت صدها هزار سال و گاهی میلیون‌ها سال، شما دیگر اثری از نسخه‌های قد کوتاه این گونه نخواهید دید (زرافه‌ها همین گونه پدید آمده‌اند).

البته گاهی اتفاق دیگری می‌افتد، به این صورت که کم‌کم دو گونه تازه و متفاوت از گونه نخستین پدید می‌آید. برای نمونه در سناریوی بالا فرض کنید که گونه‌های قد بلند به تغذیه از درختان بلند و گونه‌های قد کوتاه به تغذیه از علف‌ها روی می‌آورند. افزون بر آن می‌شود شرایطی را در محیط زندگی جاندار در نظر گرفت که فقط خوراکی‌ها در ارتفاع زیاد یا ارتفاع کم باشند و حالت میانی نباشد. در این صورت پس از گذشت زمانی طولانی، آن گونه‌های میانی با قد نه بلند و نه کوتاه از بین رفته و فقط دو گونه بلند قد و کوتاه قد باقی می‌ماند.

این ماجرا فقط به جانواران ختم نمی‌شود. می‌توان برای گیاهان هم همین را در نظر گرفت. در همین مثال بالا فرض کنید که دو دسته گیاه داریم. یکی آن‌هایی که خوراک جاندار قد بلند هستند و دیگری آن‌هایی که توسط جاندار قد کوتاه خورده می‌شوند. از سوی دیگر فرض کنید که برخی از این گیاهان (از هر دو دسته) هسته‌هایی با پوسته سخت دارند که در دستگاه گوارش این جانداران هضم نمی‌شوند. در آن صورت پراکندگی این گیاهان و این که چه اندازه هر یک بخت بقا دارند، به جابجایی آن دو گونه جاندار قد بلند و کوتاه وابسته خواهد شد. البته عوامل محیطی دیگری مانند آب و هوا و خشک‌سالی هم تاثیر خود را خواهد داشت. ولی برای دو گونه گیاهی که در شرایط یکسان هستند و هسته‌های پوسته-سخت‌ دارند، آنی که بیشتر خورده می‌شود یا بیشتر جابجا می‌شود، بخت بیشتری برای بقا دارد.

یک سناریوی فرضی که البته در دنیای واقعی هم می‌توان نمونه‌های فراوانی از آن را دید، این است که جاندار قد بلند کند حرکت کند و بازه جابجایی‌ش محدود باشد، در نتیجه گیاهانی که خوراک وی هستند پراکندگی زیادی نخواهند داشت. از سوی دیگر جاندار قد کوتاه جابجایی زیادی داشته باشد و به همین صورت گیاهی که وی از آن می‌خورد به فراوانی در همه منطقه پراکنده شود. به همین ترتیب، بسیاری سناریو‌های دیگر را می‌توان در نظر گرفت. مثلا این که جاندار قد بلند، چثه بزرگتری داشته باشد و به همین دلیل دستگاه گوارش درازتری که هسته گیاهان منطقه نتواند از آن سالم بیرون بیاید. در آن صورت فقط گسترش گیاهان خوراکی وی از این راه نشدنی خواهد بود.

البته در همه این سناریوها، باید در نظر داشت که یک بازخورد (feedback) میان فرگشت جانداران با یکدیگر وجود دارد که پیچیدگی مساله را بیشتر می‌کند. زیبایی فرگشت هم دقیقا این است که در عین سادگی، می‌تواند این حالت‌های پیچیده را به خوبی توضیح بدهد.


۱۳۹۲/۰۷/۲۱

فرگشت و موی بدن انسان

یکی دیگر از پرسش‌هایی که همواره دانشمندان درباره پاسخ آن گمانه‌زنی‌های فراوان کرده‌اند، ناپدید شدن موی بدن در انسان (در مقایسه با دیگر میمون‌ها و در حالت کلی پستانداران) و چرایی آن است.

درباره این که چرا موی بدن ناپدید شده، فرضیه‌های گوناگونی وجود دارد. پذیرفته‌شده‌ترین آنها این گونه است. انسان‌های نخستین دارای این تفاوت اساسی با دیگر میمون‌ها بودند، راه رفتن روی دو پا و حتی دویدن روی دو پا. با توجه به حرکت روی دو پا و تبدیل این رفتار به دویدن در راستای شکار جانداران، آن گونه‌هایی از انسان بخت بیشتری برای زنده ماندن پیدا کرده‌اند که موی بدنشان کمتر بوده و در نتیجه توانایی تعرق و در راستای آن تحرک و جایجایی‌پذیری بیشتری داشته‌اند. بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که شکار و جابجایی بیشتر، به معنی بالا رفتن پروتین دریافتی روزانه از یک سو و نیازمندی به داشتن بهره هوشی بالاتر و در نتیجه در راستای فرگشت پیدا کردن مغز و بزرگتر شدن آن است. به هر حال، چرایی این ماجرا هر چه باشد، باز این پرسش پا بر جاست که کی انسان‌ها بی‌مو شدن را آغاز کردند؟

پیشتر درباره این که چگونه دانشمندان با به کارگیری روش زمان‌سنجی فرگشتی توانستند زمانی که انسان‌ها لباس پوشیدن را آغاز کردند، تخمین بزنند. به روش مشابه با مقایسه DNA دو گونه شپش انسانی که یکی در موهای سر و دیگری در موهای شرمگاه زندگی می‌کنند، می‌توان بر پایه تفاوت رشته‌ها، زمانی را که این دو از هم جدا شده‌اند را حدس زد. چرا که می‌توان حدس زد که زمانی نه چندان دور، این دو یک جد مشترک داشته‌اند، اما از زمانی که انسان‌ها موی بدن را از دست داده‌اند، یکی به زندگی در موهای سر و دیگری به زندگی در موهای شرمگاه مجبور شده است. زیرا شپش‌ها نمی‌توانند بر روی پوست بی‌مو زنده بمانند، اگر هم در ابتدا موفق به انجام این کار شده‌اند، تا کنون نسل آن گونه که این توانایی را داشته از میان رفته است. از سوی دیگر شرایط زیستی متفاوت موی سر و موی شرمگاه باعث شده و از آن مهم‌تر ایزوله شدن این دو گونه ـ به این معنی که دیگر ارتباطی به ویژه از نوع تولید مثل با یکدیگر نداشته‌اند - به تفاوت‌های اندکی که امروزه در ظاهر و از آن مهم‌تر در DNA آنها می‌بینیم، انجامیده است. در واقع این دو گونه چنان تفاوت‌های جدی با هم دارند که شپش شرمگاهی از نظر ظاهری و ژنتیکی بیشتر همانند  شپشی است که با گوریل‌ها زندگی می‌کند تا آن که در موهای سر انسان پیدا می‌شود.

اما نتیجه این پژوهش این بوده است که انسان‌ها تقریبا از ۳ میلیون سال پیش، بدنی بی‌مو داشته‌اند که این زمان، بسی دورتر از آنی است که پیش از این تصور می‌شد.

۱۳۹۲/۰۷/۱۵

گزینش طبیعی

پیشتر درباره فرگشت و کمی هم درباره گزینش (انتخاب) طبیعی گفتیم. اشاره شد که در فرگشت دو بخش اصلی وجود دارد. نخست جهش‌هایی که در DNA  به صورت تصادفی رخ می‌دهد و به گوناگونی در نسل‌های بعدی می‌انجامد. دوم گزینش طبیعی که تصادفی نیست و به بقا یا انقراض یک گونه یا زیرمجموعه‌ای از یک گونه ختم می‌شود. این گزینش طبیعی، البته به جهش ژنی رخ داده وابسته است. به این معنی که اگر جهش در راستای بهتر شدن توانایی‌های زیستی جاندار باشد، به بقا می‌انجامد و اگر در راستای ناسازگارتر شدن آن با محیط باشد، به انقراض. در اینجا می‌‌خواهیم بیشتر درباره انواع گزینش طبیعی سخن بگوییم.

در واقع از دید فرگشتی سه نوع گزینش طبیعی وجود دارد: گزینش زیست‌محیطی، جنسی، و رقابتی. نوع نخست بر پایه شرایط محیطی است. به بیان دقیق‌تر در این نوع گزینشی به معنای واقعی در کار نیست،‌ بلکه آن چه رخ می‌دهد به این شکل است که اگر جانداری بتواند با محیط زندگی خود سازگاری بهتری پیدا کند، بخت بیشتری برای بقا خواهد داشت. در نوع دوم، همان طور که از نامش پیداست، جاندارانی از یک گونه بر سر جفت‌یابی رقابت می‌کنند و آن که توان جفت‌یابی و باروری بهتری داشته باشد از بخت بیشتری برای بقا برخوردار است. در نوع سوم هم جانداران بر سر منابع حیاتی یا نقش‌پذیری گروهی (مانند رهبری) به رقابت و حتی همکاری و در مواردی فداکاری می‌پردازند که در بیشتر موارد پیوندی با نوع دوم گزینش دارد.

در پست‌های بعدی درباره هر یک از این گونه‌های گزینش طبیعی خواهیم نوشت.

۱۳۹۲/۰۷/۰۶

فرگشت و پیدایش رخت و جامه

پیشتر، درباره زمان‌سنجی فرگشتی گفتیم. یکی از کاربردهای جالب این روش در پیدا کردن زمانی است که انسان‌ها برای نخستین بار رخت و جامه بر تن کرده‌اند (لباس پوشیدن را آغازیده‌اند). با توجه به تجزیه شدن زودهنگام الیافی که برای درست کردن جامه به کار می‌رود، نمی‌توان در فسیل‌های بسیار کهنی که تا کنون از انسان یافت‌ شده، اثری از بافته‌های پشمی یا پارچه‌ای پیدا کرد. اما دانشمندان توانستند این راز را به شکل دیگری بگشایند. برای این کار آنها DNA دو گونه مختلف، ولی بسیار شبیه شپش‌های انسانی را با هم مقایسه کردند.

شپش نوعی حشره انگلی است که در میان موهای بدن جانوران زندگی می‌کند و با مکیدن خون خوراک خود را فراهم می‌سازد. با توجه به این که یکی از گونه‌های شپش انسانی فقط در موهای سر زندگی می‌کند و نوع دیگر فقط در لباس پیدا می‌شود، می‌توان حدس زد که این دو در واقع یک گونه بوده‌اند، اما از زمانی که انسان پوشیدن رخت و جامه را آغاز کرده، گونه تازه‌ای از شپش موی سر فرگشت پیدا کرده که می‌توانسته در رخت انسان زندگی کند. با توجه به تفاوت‌های مشاهده شده در DNA این دو گونه و اندازه‌گیری شمار جهش‌های رخ داده و کالیبره کردن این زمان بر پایه مطالعه بازه میانگین هر جهش‌ در شپش‌ها، پژوهشگران زمان پیدایش رخت و جامه را نزدیک به ۱۷۵ هزار سال پیش برآورد کرده‌اند.

جالب اینجاست که با توجه به یافته‌های باستان‌شناسی، این زمان با تقریب بسیار خوبی، درست همان زمانی است که انسان برای نخستین بار قاره آفریقا ترک کرده و از راه خشکی یا دریا به بیابان سینا یا ساحل شرقی عربستان امروزی وارد شده است. با توجه به ویژگی‌های آب و هوایی زمین به ویژه در آن دوران، پذیرفتنی است که انسان برای رفتن از مکانی گرمسیر به سرزمین‌های سردسیر، به پوشش مناسب نیازمند بوده‌ است.

۱۳۹۲/۰۶/۳۱

زمان‌سنج فرگشتی

در زیست‌شناسی فرگشتی همواره پرسش‌های فروانی هست که پاسخ به آن ساده نیست، زیرا دسترسی مستقیم به گذشته‌های بسیار دورِ تاریخچه حیات وجود ندارد. اما راه‌هایی هم هست که می‌توان از آن برای بررسی رویدادهای گذشته بهره گرفت. برای نمونه مطالعه سنگ‌واره‌های بر جا مانده از جانداران بسیار کهن، درباره بازه زمانی زیست آنها و نیز تغییرات تدریجی که در گذر فرگشت پیدا کرده‌اند، اطلاعات خوب و دقیقی به دست می‌دهد. با این وجود بسیاری چیزها هم هست که نمی‌توان در سنگ‌واره‌ها یافت. برای نمونه بسیاری از بخش‌های غیراستخوانی جانداران، بسی زودتر از استخوان‌ها تجزیه می‌شود و در سنگ‌واره‌ها نمی‌ماند، یا در بهترین حالت اثر آن روی یک سنگ برجا می‌ماند.

خوش‌بختانه برای بررسی چنین مواردی یک راهکار بسیار موثر همچنان در دسترس هست. با توجه به شناختی که از DNA‌ وجود دارد، می‌توان آن را معیاری برای سنجش و ارزیابی تفاوت‌ها و شباهت‌های جانداران در نظر گرفت. به این صورت که دو رشته از چهار کد معروف در گونه‌های مختلف را می‌توان مقایسه کرد و با محاسبات ریاضی، میزان تفاوت یا شباهت آنها، فاصله‌ آنها در درخت حیات، و از آن جالب‌تر زمان‌بندی مسیرهای متفاوتی را که در فرگشت پیموده‌اند، با دقت بالایی اندازه گرفت. این کار از این رو شدنی است که بر پایه جهش‌های ژنی که به تفاوت‌ دو جاندار با اجداد مشترک می‌انجامد، و نیز دانستن این که هر یک از این جهش‌ها در گذر چند نسل از آن جاندار پدید آمده، و البته با دانستن فاصله سنی میان نسل‌ها می‌توان زمانی که سرشاخه اصلی به دو شاخه تبدیل شده را به دست آورد. 

زمان‌سنج فرگشتی می‌تواند اطلاعات دقیقی از این که چند نسل میان دو نمونه از یک یا چند گونه جاندار فاصله هست، ارایه دهد. اما این روش فقط نسبت‌ها را در اختیار می‌گذارد و تا زمانی که ما طول هر بازه را ندانیم، نمی‌توانیم زمان مطلق را اندازه‌گیری کنیم. به این معنی که اگر ما بدانیم که چند جهش در رشته DNA دو موجود ایجاد شده که به تفاوت امروزین آنها انجامیده است، کافی نیست مگر این که بازه زمانی لازم برای هر جهش را هم بدانیم. به همین دلیل باید زمان هر بازه را به روشی دیگر به دست آورد. برای جاندارانی که می‌توان چند نسل آنها را در آزمایشگاه بررسی کرد، می‌توان نوع زنده آن را برای کالیبره کردن زمان‌سنج فرگشتی به کار برد. برای جاندارانی هم که بررسی چند نسل از آنها در آزمایشگاه چنان زمان‌بر است که در عمل شدنی نیست، می‌توان سنگ‌واره‌های در دسترس را برای این منظور به کار گرفت.

بنابراین زمان‌سنج فرگشتی ابزاری بسیار توانمند برای بررسی‌های ژنتیکی است. به ویژه وقتی می‌خواهیم زمانی را که دو گونه همانند از جانداران از هم جدا شده‌اند، با به بیان دیگر، زمانی که جد مشترک آنها در گذشته می‌زیسته‌ است را پیدا کنیم. به این ترتیب می‌توان نسبت دوری-نزدیکی خویشاوندی جانداران با یکدیگر را هم بررسی کرد. به این صورت که با توجه به فاصله‌های پیش‌بینی شده با جد مشترک، می‌توان درخت زندگی را برای یک گونه ویژه از جانداران ساخت. افزون بر آن، این روش می‌تواند زمانی را که تغییرات ویژه‌ای در هر گونه پدیدار شده است را به ما نشان دهد. بنابراین به کمک این ابزار، می‌توان درک بهتری از تاریخچه فرگشتی جانداران گوناگون داشت، به ویژه اگر این یافته‌ها را در کنار داده‌های به دست آمده از زمین‌شناسی یا اختر‌شناسی گذارد و اثر محیط را بر روند این تغییرات بررسی و ارزیابی کرد.

۱۳۹۲/۰۴/۲۷

ما و میمون‌ها

پرسش: آیا ما از نسل میمون‌ها هستیم؟ 

پاسخ: خیر، ما و میمون‌ها جد یکسانی داریم، ولی ما از نسل میمون‌های امروزی نیستیم. زیرا همان گونه که ما از آن جد مشترک فرگشت پیدا کرده‌ایم و به شکل امروزی درآمده‌ایم، میمون‌ها نیز فرگشت پیدا کرده و به صورت امروزی درآمده‌اند.

در زبان فارسی واژه میمون برای طیف گسترده‌ای از جانوران به کار می‌رود. هرچند در زیست‌شناسی، دسته‌بندی و نام‌گذاری دقیق‌تر و مفصل‌تری برای این کار هست. در واقع وقتی از شاخه‌ها و گونه‌های متفاوت جانداران سخن می‌گوییم، برای هر یک از اینها نام‌گذاری ویژه‌ای در نظر گرفته شده است.

در حالت کلی انسان در شاخه‌ای در کنار میمون‌های انسان‌نما (Apes) یا به طور کلی در یک سطح بالاتر، در گروه انسان‌نما‌ها (Hominoidea) قرار می‌گیرد. برای سادگی ما در اینجا واژه «میسان» که ترکیبی از میمون و انسان است را به جای «ape» به کار می‌بریم. اعضای این گروه به ترتیب نزدیکی به انسان از نظر ژنتیکی - و البته ظاهری و رفتاری - عبارتند از شامپانزه، گوریل، اورانگوتان، و گیبون. این شباهت‌ به حدی فراوان است که برخی از دانشمندان انسان را به عنوان میسان پنجم (5th ape) نام‌گذاری می‌کنند.


در درخت زندگی، نزدیکترین شاخه با میسان‌ها، شاخه میمون‌ها (Monkeys) است. این شاخه گوناگونی بیشتری در خود دارد و از این آن را به دو گروه اصلی بخش‌بندی کرده‌اند: میمون‌های دنیای کهن (old world monkeys) و میمون‌های دنیای نوین (new world monkeys). بابون‌ها، بوزینه‌ها، عنتر‌ها، میمون‌های سنجابی، و میمون‌های عنکبوتی را می‌توان به عنوان برخی از این گروه‌ها نام برد. گوناگونی گونه‌های میمون‌ها بسیار گسترده‌تر از میسان‌ها است. بنابراین جد مشترک ما و میمون‌ها جانداری است که همه نخستی‌ها (Primates) از آن به وجود آمده‌اند.



 برای درک بهتر میزان شباهت میسان (میمون انسان‌نما) به انسان، می‌توان تفاوت‌ها و شباهت‌های میسان‌ها و میمون‌های معمولی را برشمرد:

۱. دُم: میسان دم ندارد ولی میمون دارد.
۲. خوراک:
    - میمون: میوه، برگ، پاتام (حشره)، تننده (عنکبوت)
    - میسان: میوه، دانه‌های گیاهی، گوشت (خزندگان و پستان‌داران کوچک)
۳. ساختار بدن:
    - میمون: دست‌ها از پاها کوتاه‌تر است. نمی‌توانند از شاخه‌‌ها آویزان شوند و تاب بخورند. چهار دست و پا راه ‌می‌روند . بیشتر وقت خود را بالای درخت می‌گذرانند.
    - میسان: دست‌ها از پاها درازتر است. می‌توانند از شاخه‌ها آویزان شده و تاب بخورند. می‌توانند روی دو پا راه بروند. بیشتر وقت خود را روی زمین می‌گذرانند.
۴. اندازه کاسه سر: میمون‌ها کوچک و میسان‌ها بزرگ است.
۵. طول عمر میانگین: میمون‌ها ۳۰ و میسان‌ها ۶۰ سال.
۶. حواس پنج‌گانه:
    - میمون: بویایی از بینایی بهتر است و بیشتر به کار می‌رود.
    - میسان: بینایی از بویایی بهتر است و بیشتر به کار می‌رود.
۷. ابزار:
    - میمون‌: نه به کار می‌برد و نه می‌سازد.
    - میسان: هم ابزار می‌سازد و هم به کار می‌برد. برای نمونه در شکستن پوسته سخت میوه‌ها با سنگ یا چوب. حتی برخی شامپانزه‌ها از نیزه‌های چوبی برای شکار جانداران کوچک استفاده می‌کنند (اینجا یا اینجا).



منبع اصلی عکس‌ها (ویرایش‌شده): دانش‌نامه آزاد

۱۳۹۲/۰۳/۱۴

فرگشت یک نظریه پذیرفته شده است، نه یک فرضیه ناآزموده

برای بررسی (تایید) نظریه فرگشت راههای مستقل زیادی هست که به کار رفته و می‌رود:


۱. آناتومی (شباهت‌ها و تفاوت‌ها در میان گونه‌های مختلف جانداران):
- مقایسه ساختار بیرونی
- مقایسه ساختار درونی جانداران 


۲. فیزیولوژی و کارکردهای زیستی:
- در سطح اندام‌ها و بافت‌ها
- در سطح سلولی یعنی متابولیسم، زیست‌-مولکول‌ها (آر.ان.ای.، پروتین‌ها، متابولیات‌ها، و گلایکان‌ها)
- جنین‌شناسی (که یکی از بهترین ابزارهای بررسی و ارزیابی فرگشت است)

۳. شواهد تاریخی:
- فسیل‌شناسی و زمین‌شناسی با ترکیب اطلاعات آب و هوا و زیست محیطی و تطبیق آن با فسیل‌های یافت شده در دوره‌های زمین‌شناسی گوناگون
- پیدا کردن ارتباط میان نسل‌های مختلف گونه‌های جانداران و تغییرات آنها در طول زمان که در این رابطه روش‌های زمان‌سنجی بسیار دقیق بر پایه نیمه عمر ایزوتوپ‌ها به کار گرفته می‌شود.

۴. ژنتیک:
- از دید مقایسه مستقیم رشته دی.ان.ای. و دسته‌بندی جانداران بر پایه فاصله رشته‌ها
- مقایسه ساختاری کروموزوم‌ها
- بررسی و سنجش ژن‌ها از دید کارکردی و برهمکنش‌های آنها

۵. رفتارشناسی:
- روانشناسی (زندگی فردی)
- جامعه‌شناسی (زندگی گروهی)
 
همه اینها تا کنون در تایید فرگشت بودده و هنوز هیچ استثنایی که مثال نقض باشد پیدا نشده است. هر کس پیدا کند، مطمینا نوبل زیست‌شناسی را خواهد برد! بنابراین فرگشت در زیست‌شناسی به همان اندازه نظریه‌ای پذیرفته شده است که مکانیک کوانتومی در فیزیک مورد قبول دانشمندان است.

درباره هر یک از بندهای ۱ تا ۵ در نوشته‌های آینده سخن می‌گوییم.